تازه از شهرستان به تهران آمده بود و در یک کارخانه تولید فیلتر روغن مشغول به کار شده بود. به او گفته بودند که ماه اول آزمایشی هستی و باید آموزش ببینی و در صورتی که عملکرد خوبی به عنوان کارشناس برنامه ریزی تولید داشته باشی با تو قرارداد می بندیم. استرس داشت و نگران بود که بعد از یک ماه چه اتفاقی خواهد افتاد.
از طریق جستجو در گوگل مرا پیدا کرده بود. اواسط روز بود که به من پیغام داد و داستانش را برایم بازگو کرد و مشتاق بود طی چند کلاس آنلاین برنامه ریزی تولید را به او آموزش بدهم و هزینه اش را بپردازد. به علت مشغله کاری زیاد تمایلی به این کار نداشتم اما وقتی یاد روزهای اول کاری خودم به عنوان کارشناس برنامه ریزی تولید و آن عطش یادگیری افتادم تصمیم گرفتم درخواستش را بپذیرم.
قرار بر این شد هر شب ساعت 22 از طریق واتساپ تماس صوتی بگیرد و در خصوص برنامه ریزی تولید به او آموزش بدهم. نکته جالب این بود که در خصوص قیمت هر جلسه چیزی نپرسید اما من خودم برای اینکه همه چیز از قبل مشخص باشد به او مبلغ را اعلام کردم.

آن سال برای کلاس های آنلاین آموزش اکسل، آموزش اکسس و آموزش برنامه ریزی تولید مبلغ مشخصی هزینه دریافت می کردم؛ توی ذهنم با خودم یک مقدار چانه زنی کردم و با توجه به شرایطش یک تخفیف 50درصدی برایش گرفتم!!! موقع اعلام مبلغ، هزینه واقعی را به او گفتم و نمیدانم چرا باز یک تخفیف دیگر هم به او دادم و با احساس سخاوتمندی به او گفتم هر وقت که در توانش بود هزینه ها را پرداخت کند و عجله ای برای آن ندارم.
جلسه اول شروع شد مقدماتی را به او گفتم و به سرعت یادداشت می کرد؛ مطالب را بسیار خوب متوجه می شد اما سوالات زیادی داشت که لابلای درس می پرسید. بسیار محجوب و مودب بود و اشتیاق عجیبی برای یادگیری داشت که این همه علاقه و شوق و ذوق حس خوبی به من می داد و شاید دلیل آسانگیری های من همین بود.
چند جلسه ای به همین ترتیب گذشت و من بیشتر دنبال آموزش کاربردی برنامه ریزی تولید به او بودم که برای صنعت فیلتر روغن مناسب باشد و در خصوص کنترل موجودی نیمه ساخته ها و محصولات، فرآیندهای پرسکاری و رنگ الکترواستاتیک و … پیشنهاداتی به او می دادم که به چه نحوی عمل کند.
در واقع من مدل مناسب برنامه ریزی و کنترل تولید برای محل کارش را به او گفته بودم اما انگار دنبال چیزهای بیشتری بود؛ سوالات خاصی داشت که به صنعت او بی ربط بود و اصرارش بر آن سوال ها از نظر من بی مورد بود و تاکید می کردم مباحث گفته شده را اجرایی کند.
تا اینکه بعد از چند جلسه به او گفتم بیشتر از این مطلبی نیست و فعلا بهتر است این مباحث را در کارخانه عملی کند و نیاز نیست بیشتر هزینه کند (هر چند هنوز هزینه ای پرداخت نکرده بود)؛ اما اصرار کرد که یک جلسه تکمیلی داشته باشیم که من هم قبول کردم.
شب ساعت 22 یک شماره ناشناس به من پیام داد: “استاد شروع کنیم؟” متوجه شدم که خودش است؛ یک لحظه پروفایلش که یک عنوان تجاری در حوزه برگزاری دوره های مهندسی صنایع بود نظرم را جلب کرد.

شماره ناشناس را ذخیره کردم و پروفایل های تلگرامش را چک کردم؛ متحیر شدم و بسیار ناراحت! کسی که من داشتم این همه برایش انرژی می گذاشتم و دانشی که طی سالیان با تحصیل و تجربه و تلاش و آزمودن به دست آورده بودم را صادقانه در اختیارش می گذاشتم خودش مدرس دوره های برنامه ریزی تولید بود. تازه فهمیدم داستان یک ماه آزمایشی در کارخانه فیلتر سازی ساختگی بوده و می خواسته با این ترفند دانش برنامه ریزی تولید خود را تکمیل و دوره هایش را پربارتر کند!!!
بیشتر در مورد او جستجو کردم چند ویدیوی آموزشی کوتاه در آپارات از او پیدا کردم؛ خودش بود همان پسر محجوب ومودب! با همان تن صدا اما اینبار نه در مقام شاگرد بلکه استادی که دوره هایش را در سایت های اینترنتی می فروخت.
ظاهرا اشتباهی با خط اصلی اش به من پیام داده بود. از او پرسیدم که ارتباطش با فلان موسسه چیست که طفره رفت و انکار کرد و ادعا میکرد خط دیگری ندارد!!!
خلاصه جلسه را لغو کردم و به او پیغام دادم که این کارش چقدر غیر اخلاقی بوده و امثال او هستند که اعتمادها را خدشه دار می کنند و باعث می شوند کمک کردن از جامعه رخت بربندد.
دیگر جوابی نداد هزینه آن چند جلسه هم نوش جانش! اما کاش به همینجا ختم میشد متاسفانه اینگونه افراد همواره هزینه های بسیار بیشتری بر جامعه تحمیل می کنند و این جبران ناپذیر است.
مازیار حیدری
